۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

مچاله شدن در اتوبوس

امروز یه روز فوق العادس

همه چی روبراهه

همه چی سر وقت

باید بزنم بیرون

آدم ها ماشین ها موتورسوارها

تاکسی نه نه

اوضاع روحی درسته خوب اما اوضاع جیبی نه چندان خوب

سلام صف های طویل اتوبوس

سلام صف‌های هر روزه

سلام لذت مچاله شدن .منم اومدم

هول بدید هول بدید هول

هی راننده

هی لعنتی

صب کن نصفم بیرونه

نصفم بیرون لای در جا مونده

هی لعنتی یه دقیقه نگه دار

محض رضای خدا یکی به این لعنتی بگه نگه دار

- تحمل کن تا ایستگاه بعد اینو یه لعنتی گفت

ایستگاه بعد

حالا رو هوام یا لااقل پاهام رو زمین نیست

قانون جاذبه توی این اتوبوس لعنتی نقض شده

و خیلی چیزای دیگه که تا گذرتون نیفته نمی دونید

هی لعنتی هول نده

هی لعنتی دستت داره کجا میره

کیفم کو. کفشم کو

هی لعنتی خودت رو به من نچسبون

- تحمل کن ایستگاه بعد درست میشه

اینو یه لعنتی دیگه گفت

درست میشه درست میشه

لعنتی اره یه روز همه چی درست میشه

اجازه بدید اجازه بدید این ایستگاه باید پیاده شم

نصفم داخله

نصفم داخل جا مونده

هی لعنتی یه دقیقه نگه دار

محض رضای خدا یکی به این راننده لعنتی بگه نگه دار

اوه خدایا نه این اتوبوس لعنتی که داره از روبرو میاد

نه

ن....................ه

۱ نظر:

ناشناس گفت...

عجیبه
فکر می کنم قبلا یه پستی همینجاها بود که یک کامنت هم براش نوشته بودم اما فکر می کنم دچار توهم شده بودم
خب تو کامنتی که احتمالا تو خواب به یکی از پستهات داده بودم نوشته بودم که از این نوع شعر اجتماعی خوشم می آید نمی دانم که آیا خودت مایلی که آن را شعر بنامی یا نه ولی به هر حال من طرفدار اشعاری هستم که ملموسترند برای من