۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه
ما گناه داریم
ما سخن نگفتیم
۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه
درباره هیچ چیز
اینروزها حالمان خوب نیست.دست و دلمان به کاری نمی رود.یا به نوشتن چیزی.کز کردهایم گوشهایی و مرتب در ذهنمان مرور میکنیم مرور میکنیم و مرور میکنیم.چه چیز را هم راستش خیلی معلوم نیست
راستش معلوم هم نیست که داریم مرور میکنیم یا چیز دیگر
اما گمانم همینها برای اینکه بگویم ما گیج شدهایم . ما شکه شدهایم کم نباشد.حتمن کسان دیگر در جاهای دیگر و زمانهای دیگر هم همین وضع را داشتهاند.آنها هم لابد شکه شدهاند و دست و دلشان به کاری نمیرفته است. و منتظر اتفاقی بودهاند.
انگار اوضاع از کنترل خارج است و تصمیم ما بر سرنوشتمان چندان ارتباطی نمییابد. همهاش به این فکر میکنیم که اتفاقی میافتد. کی. خدا میداند.اینروزها ذهنمان درگیر همین هاست
۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه
سربالایی
گناه نخستین
یا چیزی میانه فرو بردن دود غلیظ سیگاری و واپس زدن ته مانده آن/
یا چیزی شبیه لغزش یک قطره از روی یک برگ/
و سقوط در انزوای عدم/
به قول شاعر آه/
فرصت یگانه زیستن و از آن پس دم فرو بستن/
و به انکار/
مثنوی هفتاد من نوشتن/
که در هیات بامبوی آفریقایی یا وزغی زهرآلود در حاشیه آمازون/
دوباره خواهم بالید/ یا نعشه سرزمین شیر و عسل شدن/
و عمری با طلسم گناه/
رو گرفتن از همه چیزی/
و صلیب وحشت بر پشت کشیدن/
و حتی لذت یک قهقه مستانه از خود گرفتن/
که مبادا نگاهبانان مرا بر پشت دروازه بهشت باز دارند/
به جرم نداشتن اوراق گواهی تصدیق/
بر سر چهار راههای تردید /
جمعی با کیسه های انباشته از پاسخهای از پیش در نبشته ایستادهاند/
تا تردید جوانههایی سرمازده باشد در فصلی بی موقع/
سوار بر درشکه مرد پیر خنزپنزری/
از راهی به بیراهی شدیم/
عاقبت چنین بود/
و این نیک سرانجام بایسته قومی بود/
که از هراس رعد/
از دامنه به میانه دره هجوم آوردند /
و تیرگی ابرهای غضب آلود را /
از پس پشت نعرههای رعد دلیل نگرفتند/
بر سیلی که از پس پشت این نعره ها / در ناآگاهی ما در می رسید/
۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه
شعری برای تو
پرندهایی از شاخه پرید
شاخهی لخت پاییزی
آسمان چهره درهم کشیده
نالهایی برآورد
عابری خسته پلکانی چند پیمود
و میانه راه
به دیواری تکیه داد
و من در آرامش
در خیال تو
شعری برای باران نوشتم
23/11/1382
۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه
یک تشکر خشک و خالی از گوگل
سلام آقای گوگل
مرا به جای میاورید
یکی از میلیونها مشترکتان هستم
خیلی مزاحم نمی شوم
قصد روده درازی هم ندارم
خواستم تشکری کرده باشم
نه باید این کار را می کردم
یک تشکر خشک و خالی
خوب به خاطر اینکه بالاخره یک جایی پیدا شد
جایی که کمی عقده هایم را خالی کنم
ممنون به خاطر این کارت
توهم خوبیست
توهم تمام نشدن
از اینکه فرصت دادی تا حرفهایم را بزنم
همه آنچه که در درونم است
یا دست کم بخشی از آنها
برای همه
برای همیشه
دیگر نویسندگان درجه سه نباید ناراحت باشند
دیگر لازم نیست پول بدهیم تا ناشرها کتابمان را چاپ کنند
فراموش کنید
همه چیز را
حالا هر چقدر که دلتان می خواهد بنویسید
حتی حرفهای ممنوعه را
نگران مخاطب نباشید
اگر خواندنی باشد
روزی به سرغتان خواهند آمد
مخاطب را می گویم
پس تا آن روز می نویسیم
هر چه دلمان بخواهد.
19/10/1387