۱۳۸۶ مهر ۱۷, سه‌شنبه

فقط سی متر ... یه خونه سی متری ... فقط سی متر

بقل دستیم که بلند شد زود اومد نشست کنارم جلوی موهاش ریخته بود، یه تی شرت راه راه و یه شلوار جین پاش بود. انگشتاش از فرط کار با مواد روغنی مثل گریس و ... سیاه شده بود. از اون سیاهی هایی که هی چسفیدکننده ای نمی تونه اون رو به حالت اولش برگردنه. هنوز چند لحظه نگذشته بود که شروع کرد به صحبت کردن. یه واحد سی متری ... یه واحد سی متری اگه آدم داشته باشه ... منم ساکت وایساده بودم نگاهش می کردم. ادامه داد: آقا دولت ما دولت نیست ... سی متر. فقط سی متر. آقا اجاره نشینی بیچاره مون کرده. سی متر کافیه. هر چی باشه از اجاره نشینی بهتره. بدن آلمانی ها بسازن. مث نواب. فقط سی متر. درسته سی متره ولی هرچی باشه از اجاره نشینی بهتره. بدنش رعشه داشت. مرتب به طور غیر ارادی تکون میخورد. بعد با حسی از لذت یا رویا یا خوش خیالی بقیه پروژ ش رو ترسیم کرد. مجموعه های چند طبق بسازن. عین کولیدور. وارد که میشی چند تا واحد. مرتب با دیوارهای سنگ شده خوشگل. کوچه هاش هم شماره داشته باشه. مث فیلما. کوچه یک ، دو، سه ... نه مث ایران خیابون مهین کوچه شهین. هفت تیر که رسیدیم بهش تذکر دادم که پیاده شه، چون قبلاً تو حرفاش گفت که هفت تیر ایستگاه داره؟ منم پیاده شدم. پشت سرش بودم. تو راه با خودش زمزمه می کرد: فقط سی متر ... یه خونه سی متری ... فقط سی متر

۲ نظر:

Unknown گفت...

تو شاعر خوبي نيستي. اما متن هاي قشنگي مي نويسي. پس بيشتر بنويس و سعي نكن شعر بگي. درضمن،برانگيختن احساس در مخاطب و دادن فحش سياسي بطور همزمان، كارتو سخت كرده. نه؟

ناشناس گفت...

salam, baba bikhiyale tehran va metro va otobusesh,berin shahre khodetoon hadeaghalesh ye nafase rahat keshidane,
movafagh bashid