۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه

یادداشتی به مناسبت نبودن

مدت زیادی است که نبوده ام. مدت زیادی که چیزی ننوشته ام و به احتمال نخوانده ام. حالا هم که دارم این کلمات را می نویسم دقیقن دلیل نوشتنش را نمی دانم. شاید نوشته بعدی هم آنقدر با تاخیر ظاهر شود که قبلی ها. باید به طور درست و حسابی این وسط را توضیح داد. این وسط که هیچی نبوده است. اگر هیچی نبوده پس چه بوده؟ چرا اینگونه بوده؟ در خیالم می گذرد که مهمترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم. گفتگو با خود. امیدوارم آنقدر شهامت داشته باشم که دست کم با خودم صادق باشم. صادق و شهامت کالای نایاب این روزها. چه توقعی. به هر حال دارم بلند بلند فکر میکنم و بی هیچ واسطه ایی بر این لوح سفید منتقلشان می کنم. آیا روندی وجود دارد؟ یا همین است که هست.  وقتی مدت زیادی سروکله ات پیدا نیست اینطوری نیست که دستی به سر و روی همه چیز بکشی و همه چیز بشود شکل اولش. یک اتفاقی افتاده...

هیچ نظری موجود نیست: