۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

اندر حکایت نمایشگاه بومی کتاب

همه چیزی در این ملک رنگی باژگونه دارد.و نمایشگاه کتاب نیز از این قاعده خارج . سیاحان سرزمین ها و بادهای دور حکایت آورده اند که نمایشگاه کتاب جایست محض نمایش دیدن و حضی برگرفتن.قراری بستن و نقد و برنامه ایی تدارک دیدن از آن گونه که در بلاد ژرمن در بادیه فرانکفورت. که هر بار به نام ادبیات و فرهنگ ویژه ایی مزین و اما نمایشگاه و صد البته فروشگاه ما، ناشرانی لاغر و نحیف، فضایی محقر،چشم اندازی عبوس،دالان هایی تنگ،کتاب هایی بی پی و رنگ، مکانی بی نسبت ، بازدیدکنندگانی فله ایی، نه سایه ایی و نه سایبانی، نه آبی و چشم اندازی به راستی که مر مرا همین شایسته بود دالانی تنگ و وسعی به غایت کم رمق براستی که در بومی سازی هر آنچه در انجام آن عاجزیم به توانمندی رسیده ایم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

به نظرت نمایشگاه قبلی بهتر نبود؟ یک مقدار دار و درخت و فضای سبز برای استراحت داشت الآن آدم بعد از چند ساعت احساس فرسودگی زیادی می‌کند کاش عده ای آدم عاطل و باطل نمی آمدند و در خانه شان می نشستند تا به بهانه ترافیک و البته در واقع برای کارکردسازی برای مصلی محل نمایشگاه منتقل نمی شد