در نانوایی قلبی از نان دیدم
بزرگ،گرم و معطر
و اندیشیدم
اگر قلبی از نان داشتم
چه بسیار کودک می توانستند آن را بخورند
برای تو دوست من که گرسنه ای
برای تو یک لقمه از قلب نانی ام
و برای تو،و برای تو و برای تو
دوستت دارم گفتن
به کودکی که گرسنه است و هراسان
کافی نیست
اگر کودکی را گریان ببینی
طفلکی گفتن کافی نیست
اگر قلب من از نان بود
چه بسیار کودکان می توانستند از آن بخورند
و شما که فرمان می دهید
منتظر چه هستید
چرا بمب هایی از نان نمی سازید
که در پایان هر جنگ، هر سرباز
با سبدی از بمب های زرین و معطر
شادان به خانه اش برگردد
اما این رویایی ست
و آن که گرسنه است هنوز می گرید
اگر قلب من از نان بود
لیلا ابراهیم سمعان، 10 ساله از لبنان
«مسابقه شعر جهانی کودک، برگزار شده از سوی یونسکو»
برگرفته از مجله نگاه نو – فروردین و اردیبهشت 1372
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر