روایت اول ...آخرین اتوبوسی بود که ایستگاه رو ترک می کرد. بهمین خاطر دیر راه افتاد. راننده بلیط ها رو که جمع کرد ... موقع حرکت؛ آقای مامور پلیس راهنمایی و رانندگی با دو تا درجه گنده سر هر شونش نشست کنار راننده روی میله و شروع کرد به صحبت کردن با راننده...
روایت دوم ...موتور... موتور آقا ... موتور کولردار بدون معطلی و چراغ قرمز روایت سوم ... درست جلوی چشمم برچسب تاکسیرانی دیده میشه... شکلش غیرعادیه... تو ترافیک به تاکسی بغلی نگاه می کنم... بعله...با هنرمندی لایه بالای اون رو بریده... بنابراین مشخصات تاکسی معلوم نیست... پائین تر شماره های تماس تاکسیرانی بعضی عددهاش نیست... یعنی با تیغ کنده شده
روایت چهارم... موقعیت: روز، نان پزی ... یه دونه از اون نون بربریا بده ... فروشنده که یه بچه 13-14ساله اس میگه: چشم... این وظیفه ماست ... غروب که میرم دوبار ازش نون بگیرم، میره از اون پشت واسم از نونایی که تازه از تنور درومده میاره... لبخند میزنه میگه... شما دیگه از مشتریای خودمون هستید
روایت آخر... حلیمِ اعلاء ... درجه یکِ... مخصوص ... کیلویی 2000تومن
۲ نظر:
حالا ديگه مته به خشخاش نذار برادر! تنبل هستم تو نوشتن، يعنی اينکه زورم مياد قلم (کيبورد) بدست بگيرم فارسی نبويسم!
اگه بری اونجا که ميگه "من کيم، اينجا کجاست،..." توضيح دادم يکم. من مدرسه حقوق ميرم که اينجا بهش ميگن Law School . يک مدرسه عالی يا بقول اينها Graduate School هست. مقطعش هم دکترا يا (JD (Judiciary Doctorate. هست.
آهان، در مورد سيستم آموزشی اينجا سعی ميکنم يه پست بنويسم.
ارسال یک نظر