اومد نشست روبروی من ... منم شروع کردم تو ذهنم به تحلیل کردنش ... روحیات نوجوانانه داره...یه حس استقلال... تو همین فکرا بودم که یدفعه یه پیرمرد نشست بغل دستش... پرسید: این اتوبوس از امیرآباد رد میشه؟... پسره جواب داد: میره تا ته بلوار ... تا میدون توحید ... بعد پیرمرده گفت: خوب بگو از چهارراه امیرآباد رد میشه دیگه... بعد ادامه داد :" جوونای این دوره زمونه آدرس دادن هم بلد نیستن... فقط بلدن بگن بالاتره...پایین تره... رو کرد به پسره گفت: درست نمی گم؟ ... پسر جواب داد: چی بگم،لابد حق باشماست... پیرمرد ادامه داد: قدیما به شمرون می گفتن بالا؛ به شابدل عظیم می گفتن پایین. حالا از قضا شمرون رو به شمال هم هست...از سر انقلاب تا ته امیرآباد خیابون امیرآباده ... ادامه داد: خوب از معلملتون بهتر توضیح نمیدم ... اگه همه معلما مث من توضیح می دادن چی می شد؟... پسر شیطنت کرد گفت: همه می شدیم جغرافی دان...
۱ نظر:
salam, chan ta az postato khundam, rastesh man ke nafahmidam chi mikhay begi, fek konam metro zade shodi....(labkhand) be har hal vorudeto be jame weblog nevisa tabrik mogam
ارسال یک نظر